23
آوریل
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ
پیر مردی هر روز تو محله می دید پسر کی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند، روزی رفت ی کتانی نو...
پیر مردی هر روز تو محله می دید پسر کی با کفش های پاره و پای برهنه با توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کند، روزی رفت ی کتانی نو...
مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفید، هیچکس به او کار نمیداد، همه میگفتند : تو به هیچ دردی نمیخوری، یک شب که مداد رنگی ها تو...
این راست نیست که هرچه عاشق تر باشی بهتر درک میکنی. همهی آنچه عشق و عاشقی از من می خواهد فقط درکِ این حکمت است: دیگری نشناختنی است؛ ماتیِ...
آخرین دیدگاه ها